۵۰ مطلب توسط «violet snicket» ثبت شده است

آتش سوزی/ راه های مقابل با آتش

 

توی زندگی یسری حوادث هستن که اگه خدایی نکرده اتفاق بیفتن می تونن کل زندگی فرد رو نابود کنن مثل همین کتابای آقای لمونی اسنیکت که یه  آتش سوزی بزرگ تو عمارت بودلرا باعث شد سرنوشتشون کلا عوض بشه.

گاهی ما به هر دلیلی نمی تونیم از بروز حادثه پیشگیری کنیم ولی حتما باید راه های مقاوت و فرار از اون رو بلد باشیم. برای همین من امروز چند تا توصیه آتشنشانی اینجا آوردم تا هم دیگرانو آگاه کنم و هم بگم کتابخونه م مجهز به کپسوله و خیالتون راحت!

 

انواع آتش سوزی‌ها را بر اساس منشأ آتش سوزی به چند دسته تقسیم می کنند؟

پاسخ: ۱- آتش سوزی خشک
۲- آتش سوزی ناشی از مایعات قابل اشتعال
۳- آتش سوزی ناشی از برق
۴- آتش سوزی ناشی از گازهای قابل اشتعال.

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • violet snicket
    • جمعه ۱۶ تیر ۰۲

    یاتوکایتیکتا: من برگشتم!

    در را که باز کرد بوی خوبی به مشامش رسید.

    حس قشنگ و آشنایی سر تا پایش را در بر گرفت و لبخندی عمیق روی لبانش جا خوش کرد.

    خوشحال بود! خوشحال بود که همه چیز بطور موقتی برایش تمام شده، خوشحال بود که دیگر دردسری نمی کشد، خوشحال بود که خیلی ها هنوز آنجا منتظرش بودند... خوشحال بود که به خانه برگشته.

    بله آنجا خانه اش بود. کتابخانه ای که به دست خودش و با کمک و همراهی دوستانش ساخته شده بود و داخلش خبری از هیاهو و اتفاقات ناگوار نبود. آنجا خانه اش بود همانطور کهجادوگران عزیزش خانه اش بود...

  • ۴
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۱ ]
    • violet snicket
    • پنجشنبه ۱۵ تیر ۰۲

    کاگورا و چتر

    شاید براتون سوال پیش بیاد جریان این تصویر چیه. یه دختر که یه چتر شکسته رو بالا نگه داشته و کنارش دو تا پسر دارن راه میرن. خب این موضوع مربوط میشه به داستان کاگورا و چتر.

    یه مدت بود که تو شهر ادو بارون بی وقفه می بارید و این موضوع باعث شده بود حوصله ی همه به خصوص بچه ها سر بره. کاگورا هم جز این دسته از بچه ها بود که می گفت از روزای بارونی متنفره و دوست داره هر چی سریعتر این روزا تموم بشه. کاگورا کنار مردی به اسم گینتوکی زندگی و کار می کرد مردی مو نقره ای که برای کاگورا حکم پدر رو داشت. گینتوکی شغل آزاد داشت و معمولا کارایی که مردم ازش می خواستنو انجام میداد. وضع مالیش چندان تعریفی نداشت و اونم مثل کاگورا از روزای بارونی بدش میومد چون کسب و کارش کلا کساد می شد. یه پسر نوجون هم که چند سالی از کاگورا بزرگتر بود و موهای مشکی داشت و معمولا عینک می زد به عنوان شاگرد گینتوکی کنارشون زندگی می کرد. البته پسره که اسمش شینپاچی بود خودش خونه داشتو فقط یسری وقتا به استادش و کاگورا سر می زد. شینپاچی با بارون مشکلی نداشت و از هر آب و هوایی لذت می برد.

  • ۷
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۱۱ ]
    • violet snicket
    • يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۰۲

    happy teachers day

    سلام سلام سلام! نمی دونید چقدر از دیدنتون خوشحالم! به به دوستای جدید می بینم خیلی خوش اومدین به وبلاگم! نمی دونین چقدر ازتون ممنونم که دنبالم می کنید امیدوارم بتونم براتون دوست خوبی باشم و پستای مفید بذارم.

    خب بریم سر اصل مطلب اومده بودم که بگم روز معلم همگی تون مبارک!

  • ۴
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • violet snicket
    • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۲

    خورشید درخشان

    آسمون خیلی بخشنده است... برای کسی تبعیض قائل نمیشه.

    به صورت برابر نور خورشید رو برای همه می تابونه

    اما بعضی وقتا آسمون ما رو امتحان می کنه... شب فرا می رسه

    خورشید با بارون یا ابرها تیره و تا میشه...

    با این وجود، ما راهمون رو گم نمی کنیم! هیچ شبی نیست که تموم نشه...

    بارونی نیست که بند نیاد!

    تا زمانی که خورشید در قلب هامون می درخشه، ما هیچ وقت راه مون رو گم نمی کنیم.

    سوراچی هیداکی

  • ۴
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۰ ]
    • violet snicket
    • سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۲

    قیصر امین پور

    سلام خیلی وقت بود که درمورد شعر و شاعری پست نذاشته بودم گفتم بیام یه چندتا شعر از استاد قیصر امین پور بذارم. امیدوارم حس خوبی بهتون بدن.

     

    پیش از اینها فکر می کردم خدا
    خانه ای دارد کنار ابر ها

    مثل قصر پادشاه قصه ها
    خشتی از الماس، خشتی از طلا

  • ۲
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۳ ]
    • violet snicket
    • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۰۲

    هیچ وقت فراموش نکن

    _من هم نا آرومم ‏،‏ و هم اینکه  مدار تفکرم دچار اختلال شده دلم میخواد که فرار کنم ‏.‏ 
    این همون چیزیه که شماها بهش میگید غم و اندوه ؟
    من باید چیکار کنم ؟
    چجوری میتونم پیامد های این باگ رو خنثی کنم ؟


    +این یه باگ نیستش‏!
    این خودش نشون میده که سیستمات دارن درست کار میکنند‏.‏
    واسه ی همین هم نیازی نیستش که فرار کنی یا بترسی ‏.‏
    یه زن حامله با درد و زجر یه بچه رو به دنیا میاره هنر مندا هم برای اینکه بتونن هنر نمایی کنند ‏،‏ باید زجری رو تحمل کنند،‏
    که از صدتا زایمان هم بدتره ‏.همه تو زندگیشون به یه دیوار برخورد میکنند‏.‏‏.‏‏.‏
    و این حس بهشون دست میده که همه چیزو فراموش کنند و بزنند به چاک ‏.‏
    ولی نباید فراموش بکنی که تو همینوقتا که دنیا باهات لج میکنه ‏،‏
    اون روح درون بدنت داره سعی میکنه که یه چیزی رو به دنیا بیاره که بتونه اون دیوار رو خراب بکنه ‏.‏

    هیچوقت هم فراموش نکن که حتی تو سخت ترین لحظات هم چیزایی مهمی وجود دارن‏.‏

     

    ساکاتا گینتوکی/سوراچی هیده اکی

  • ۵
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • violet snicket
    • چهارشنبه ۳۰ فروردين ۰۲

    معرفی نویسنده: ویکتور هوگو

    سلام سلام! چطورین دوستان؟
    آماده ی ماجراجویی و آشنایی با یه مرد بزرگ هستین؟
    اگه جوابتون "بله" ست پس بزنید بریم به قلب فرانسه‌!
    کشور هنرمندان و نویسندگان بزرگ.
    جایی که اغلب آدما آرزوشونه یه بار بهش سفر کنن. 
    امروز ما اومدیم اینجا تا با یه نویسنده ی معروف فرانسوی آشنا بشیم. اسمش چیه؟
    آقای ویکتور هوگو!

  • ۲
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۲ ]
    • violet snicket
    • سه شنبه ۲۹ فروردين ۰۲

    داستان های کوتاه

    سلام به همگی! امشب براتتون چند تا داستان کوتاه آپلود کردم امیدوارم بخونین و لذت ببرید

  • ۳
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۴ ]
    • violet snicket
    • جمعه ۲۵ فروردين ۰۲

    صبحتون بخیر!

    حتی اگر من با ناامیدی از بین برم نباید فراموش کنم که هرجایی که نور باشه، سایه هم هست

    و هرجایی که سایه باشه، نور هم هست...

    هرچقدر ناامیدی تاریک باشه، امید مثل خورشید می درخشه.

  • ۲
  • 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕'𝒔 [ ۰ ]
    • violet snicket
    • پنجشنبه ۲۴ فروردين ۰۲
    کسی که کتاب می خواند
    هزاران زندگی را قبل از مرگش زندگی می کند.
    کسی که هرگز کتاب نمی خواند
    فقط یک بار زندگی می کند

    (جورج آر مارتین)
    𝑨𝒅𝒎𝒊𝒏𝒔