اینجا داره بارون میاد و من عاشق بارونم. به قول ماکوتو شینکای (انیمه ساز) توی انیمه ی باغی از کلمات: هر وقت بارون میاد بوی آسمونو با خودش میاره. 

خیلی آروم کننده ست اما بعضیا با دیدن هوای ابری دلشون میگیره و ترجیح میدن هوا آفتابی باشه. بارون یه جاهایی هم نماد تغییره. مارک تواین نویسنده محبوب آمریکایی چیز جالبی در مورد بارون میگه:

باران به خاطر به یک اندازه باریدن اش بر روی خوبی ها و بدی ها معروف است.
اگر مدیریت این کار با من بود، بر روی عادل ها به نرمی و شیرینی می باریدم و بی عدالت ها را غرق می کردم.

صدای شلپ شلپ قطرات آب. بوی خاک. گیاهان سرسبز و شادابی که بعد از بارون گوشه و کنار شهر در میاد... مردمی که با چترای رنگارنگ اینور اونور میرن. آدمای ناراحتی که اشکاشون زیر بارون جاری میشه. صدای آب تو ناودونا... همشون حس خوبی به آدم میدن. برای من یکی که لذت بخشه برای شما چی؟

به قول سهراب سپهری:

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.

 

بچه که بودیم یه شعر قشنگ در مورد بارون تو کتاب فارسی مون بود. برای دهه شصت اینا تصویر یه پسر رو داشت ولی برای ما یه دختر کوچولو بود. اینم شعرش:

باز باران با ترانه
با گهرهای فراوان
می خورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرمو نازک
چست و چابک
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو
می پریدم ازلب جوی
دور میگشتم ز خانه
می شنیدم از پرنده
داستان های نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
بس گوارا بود باران
وه چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی, پندهای آسمانی
بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا
شاعر : گلچین گیلانی 

 

این شعر جز اونایی که هنوزم که هنوزه حفظ هستمش. شما چطور؟ راستی بارون چه حسی بهتون میده؟ چه خاطراتی دارین؟ خوشحال میشم خاطراتتونو با من به اشتراک بذارین