کتاب "به کشتنش می ارزد" یکی از قشنگترین آثار جنایی ایه که خوندم.
حس تعلیقی که به آدم میده غیر قابل توصیفه!

داستان از اونجایی شروع می‌شه که مردی پولدار به نام تد، تو کافه فرودگاه، خانمی مرموز رو می بینه و سر صحبت رو باهاش باز می‌کنه.
وقتی تد شروع به صحبت می کنه، متوجه می شیم همسری به نام میراندا داره که بهش خیانت کرده.
تد با حالتی بین شوخی و جدی میگه می خوام زنم رو بکشم.
اونجاست که خانم مرموز (اسمش لیلیه) به تد پیشنهاد همکاری میده و میگه منم می خوام کمکت کنم.
آیا تد می تونه به لی لی اعتماد کنه؟ واقعا به کشتن میراندا می ارزه؟